یا بن الحسن : آقای من : سلام
عجب شب جمعه ی عاشقانه ای ست ، این شبِ جمعه .
این اولین پنج شنبه شبِ محرم استـــ وُ من ،
بی تــــابم...
بــــی تاب آمدنت ... مشتــــاق دیدارت ...
و سراپا غرق در حضور و ظهور ....
در ایــن شـــبِ زیارتی اربابمان حسین (ع)
در این ماهِ حسینـــــی
که همه ، چه با پای تن - چه با پای دل - چه با پای جان
همسو با شهیدان ، روانه ی کربلایند
و میروند به ملاقات سید الشـــــهدا
قلبم از همین نزدیکی ها ندایی سر میدهد ، که مولایم ، عزیزتر از جانم : ( مَهدی زهرا ) در رأس تمام این سیل آدمیان
در کربلاست ...
و آنجا در جوار حسین بن علی برای یاران و عاشقانش " زیارت ناحیه " میخواند ....
آه صبر کن عزیزِ من .... بگذار من هم بیایم .... عازمم .. عازم کربلای دلم
آری دل ِ من نیز با بال عشق ؛ پرواز از سر گرفته وُ عـــزم سفر کرده ...
اجازه بده : من هم بیایم
تا طنین صدای زیبـــــــایت گوش جــــانم را بنوازد ...
اجازه بده بیایم و از نــور وجود نازنینت بهره مند گردم
اجازه بده بیایم و در دریای بی انتهای تو غرق گردم ...
غرق در اقیانوس مهــــر و عطوفتت ..
اجازه بده عشــــقِ آسمانیه من :
تا بیایم و بوسه بر قدمگاهت ، بر خاک کربلا بنهم
بابای آسمانی ام : اجازه بده بیایم و مروارید های روی گونه هایت را بردارم
و بوسه بر دانه دانه ی اشکهایت بگذارم
مهدی جان حتم دارم که روزی میـــــــرسم به تو ....
اللّهم عجّل لوليّك الفرج و العافية و النّصر
و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدين بین يديه